شراب را تو نبینی و مست را بینی

ساخت وبلاگ
شراب را تو نبینی و مست را بینی نبینی آتش دل را و خانه ها پردود دل خسان چو بسوزد چه بوی بد آید دل شهان چو بسوزد فزود عنبر و عود نبشته بر رخ هر مست رو که جان بردی نبشته بر لب ساغر که عاقبت محمود نبشته بر دف مطرب که زهره بنده تو نبشته بر کف ساقی که طالعت مسعود بخند موسی عمران به کوری فرعون بخور خلیل خدا نوش کوری نمرود بلیس اگر ز شراب خدای مست بدی ز صد گنه نشدی هیچ طاعتش مردود خمش کنم که خمش به پیش هشیاران که خلق خیره شدند و خیالشان افزود 924 به روح های مقدس ز من سلام برید به عاشقان مقدم ز من پیام برید به روز وصل چو برقم شب فراق چو ابر از این دو حال مشوش بگو کدام برید خدای خصم شما گر به پیش آن خورشید ز ماه و شمع و ستاره و چراغ نام برید سیاه کاسه شوی ار ز مطبخ عشقش به سوی خوان کرم دیگ های خام برید نشان دهم که شما آتش از کجا آرید ز برق نعل شهنشاه خوش خرام برید ولیک مرکب تندست هان و هان زنهار نه زین هلد نه لگام ار شما لگام برید حیات یابد آن جا را اگر چه مرده برید حلال گردد آن جا اگر حرام برید هزار بند چو عشقش ز پای جان بگشاد مرا دو دست گرفته به آن مقام برید ز لوح عشق نبشتیم این غزل ها را به شمس مفخر تبریز از این غلام برید 925 دو ماه پهلوی همدیگرند بر در عید مه مصور یار و مه منور عید چو هر دو سر به هم آورده اند در اسرار هزار وسوسه افکنده اند در سر عید ز موج بحر برقصند خلق همچو صدف ولیک همچو صدف بی خبر ز گوهر عید ز عید باقی این عید آمده ست رسول چو دل به عید سپاری تو را برد بر عید به روز عید بگویم دهل چه می گوید اگر تو مردی برجه رسید لشکر عید قراضه دو که دادی برای حق بنگر جزای حسن عمل گیر گنج پرزر عید وگر چو شیشه شکستی ز سنگ صوم و جهاد می حلال سقا هم بکش ز ساغر عید از این شکار سوی شاه بازپر چون باز که درپرید به مژده ز شه کبوتر عید تو گاو فربه حرصت به روزه قربان کن که تا بری به تبرک هلال لاغر عید وگر نکردی قربان عنایت یزدان امید هست که ذبحش کند به خنجر عید 926 حبیب کعبه جانست اگر نمی دانید به هر طرف که بگردید رو بگردانید که جان ویست به عالم اگر شما جسمید که جان جمله جان هاست اگر شما جانید ندا برآمد امشب که جان کیست فدا بجست جان من از جا که نقد بستانید هزار نکته نبشتست عشق بر رویم ز حال دل چو شما عاشقید برخوانید چه ساغرست که هر دم به عاشقان آید شما کشید چنین ساغری که مردانید که عشق باغ و تماشاست اگر ملول شوید هواش مرکب تازیست اگر فرومانید چو آب و نان همه ماهیان ز بحر بود چو ماهیید چرا عاشق لب نانید قرابه ایست پر از رنج و نام او جسمست به سنگ بربزنید و تمام برهانید
دست نزن قلبم شکست...
ما را در سایت دست نزن قلبم شکست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faryad shopiran10929 بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 7 خرداد 1392 ساعت: 14:41